صیقلی مترادف


صیقلی مترادف فعل فرم

  • تمیز کردن خراش پاک، اسکراب، شستشو، مالش، قلم مو، burnish، چرم گاومیش، لهستانی.
  • زیاد کاوش کردن شانه شن کش، گودی، مورد مداقه قرار دادن، محدوده، جستجو، کشف، rummage، نقب زدن، پروب، تفنگ.
صیقلی لینک های مترادف: