غلتیدن مترادف


غلتیدن مترادف فعل فرم

  • افراط luxuriate، شادی کردن، حمام افتاب گرفتن لذت، دوست داشتن، جشن، رغبت، grovel.
  • رول slosh، دست و پا کردن بازی شیر یا خط, welter، grovel، زمین، شیرجه رفتن، جست و خیز کردن، تلو تلو خوردن.
  • سرش دزدکی لغزش، اسلاید، طفره زدن، writhe، پیچ، مار.
غلتیدن لینک های مترادف:

غلتیدن مترادف،