غل مترادف
غل مترادف اسم فرم
- fetter, handcuff, زنجیره ای, manacle, داد و بیداد، gyve، آهن، بدام انداختن، زنجیر، گیره.
- مانع خویشتن داری خفتبار، پوزه بند، مانع، بار سنگین، نقص، وزن مرده، یوغ، ترمز، رام، حکم، تابو، بازدارنده.
غل مترادف فعل فرم
- جلوگیری، محدود، مانع، straitjacket، پوزه بند، hamstring، fetter، افسار، مهار، ناکرده، کنیم،، خفه کردن، subjugate، سرکوب، سرکوب، خفه، جلوگیری از، محدود.