غژغژ کردن مترادف


غژغژ کردن مترادف اسم فرم

  • سهل آموز نابغه کارشناس، احساس، نابغه، تعجب، قهرمان، استاد، مغز، متفکر، غژغژ کردن بچه.
  • همهمه، whir منتخب وزوز گزارش صدای صفیر, rustle صدای فش فش زدن.

غژغژ کردن مترادف فعل فرم

  • گزارش صدای هیس حرکت کردن صدای فش فش زدن، rustle، whir، صدای صفیر، همهمه، وزوز.
غژغژ کردن لینک های مترادف: