فروکش مترادف


فروکش مترادف فعل فرم

  • فروکش کردن, آرام, سطح راحتی خاموش, کاملا.
  • نزول حل و فصل، رد، پایین، پایین تر فرود, لغزش، اسلاید، slump، افتادگی، سوزنده، سقوط.
فروکش لینک های مترادف: آرام, کاملا,

فروکش مترادف،