فرو برد مترادف


فرو برد مترادف فعل فرم

  • تحمل رنج می برند، تحمل، معده قرار داده تا با, را, خرس با، قبول، رعایت، ایستاده.
  • خوردن نوشیدنی مصرف, بلعیدن, استنشاق، مصرف، ø، پایین، بلعیدن، هضم، ingurgitate، پیچ.
فرو برد لینک های مترادف: را, بلعیدن,