فرو نشاند مترادف


فرو نشاند مترادف فعل فرم

  • خاموش قرار، سرکوب، سرکوب، داغ کنونی، له، سرکوب.
  • های تولیدی برآورده، کاستن، سیر، دلجویی نشستم، فروکش کردن، تازه، بگیرد.
فرو نشاند لینک های مترادف:

فرو نشاند مترادف،