فشار با نوک انگشت مترادف


فشار با نوک انگشت مترادف فعل فرم

  • dawdle ور رفتن معمولا تاخیر، بیکار، dillydally، تاخیر، خزیدن، tarry، کشیدن، معطل، loiter.
  • فشار بر انگیختن پرتاب، واکسن، زانو، آمار، پانچ، مطبوعات، jostle، ضربت، حفاری، درآورد.
  • مزاحم شدن فضولی تداخل، مداخله، بینی، لب به لب، شاخ در، obtrude، kibitz، فضولی، اسنوپ، زیرچشمی نگاه کردن.
فشار با نوک انگشت لینک های مترادف:

فشار با نوک انگشت مترادف،