فلج کند مترادف


فلج کند مترادف فعل فرم

  • بی حس کردن benumb stupefy، immobilize، incapacitate، فلج، hamstring، گاز، خفه، پوزه بند، handcuff، خلع سلاح، غیر فعال کردن، debilitate.
فلج کند لینک های مترادف: