فیوز مترادف


فیوز مترادف فعل فرم

  • جوش ذوب، پیوستن به لحیم، ادغام، تحکیم، مخلوط، آلیاژی، تبدیل به چسب کردن, پایبند، commingle، درآمیزند، توام، یکی شدن، ترکیب.
فیوز لینک های مترادف:

فیوز مترادف،