قراضه مترادف


قراضه مترادف اسم فرم

  • بیت قطعه، قطعه، مرسل، بخش خرده، قطعه، بخش، بخش، ذرات، dab، تکه، تراشه، نیش.
  • مبارزه با دعوا، جرو غوغا، fracas، نزاع و جدال، اختلاف، کج خلقی، ردیف، ruction، منطقه، غوغا، بدون هیچ زحمتی، هیاهو.

قراضه مترادف فعل فرم

  • دور انداختن ریختن ناخواسته، بازیگران، jettison، پوسته پوسته شدگی، رد، دور انداختن، خلاص شدن از شر.
قراضه لینک های مترادف:

قراضه مترادف،