قطع مترادف
قطع مترادف اسم فرم
- امسال، توقف، توقف، وقفه وقفه تعلیق، وقفه، دستگیری، اقامت، انسداد، ختم، گره، تکمیل، quietus.
- ختم.
- فسخ، قطع امسال، متوقف کرد دستگيرى ساقط مى شود نتيجه توقف، توقف، اقامت، قطع، مکث، cloture، بسته شدن، تعلیق.
قطع مترادف صفت فرم
- تیغهٌ rambling سرگردان اپیزودیک و ناپیوسته،، jumbled بی desultory ناسازگار، پریشان، پریشان، پر حرف، غیر منطقی.
- سکوت گنگ خاموش بی صدا، مادر، اسپیچ لس، سایشی, tongue-tied, aphasic, aphonic, خبر؟, pantomimic.
قطع مترادف فعل فرم
- اجرای لینچ رشته gibbet، آویزان در loiter، dally، tarry، معطل مکرر، لینک، شناور، اقامت، چسبیده به، برچسب همراه است.
- اویزان تعلیق، شناور، سوزنده، افتادگی loll, با تنبلی حرکت کردن، بستگی دارد، پروژه، با پارچه مزین، نوسان، سقوط، زنجیر.
- توقف بس پایان، رها، خاتمه، ترک، بجنگيد، شکسته شدن، ترک، قطع، خاموش نگه دارید، تعویق، رفتي، خودداری.
- جدا جدا، خلاص شدید، قسمت، تقسیم، لغو، از قلاده باز کردن، sunder، cleave، تعداد.
- صدا خفه کن damp، تعدیل، نرم، کاهش بی جان، کسل کننده، متوسط، صدا در نیاوردن، غرق، تخت، soft-pedal.