قوز مترادف


قوز مترادف اسم فرم

  • premonition مواقع شهود، احساس، سوء ظن، پیشامد بدی، intimation، تصور، دلهره، احساس.

قوز مترادف فعل فرم

  • قوس، قوز کردن، خم، روی هم انباشتن، خم شدن، دولا شدن، تعظیم، منحنی چمباتمه زدن.
قوز لینک های مترادف: