لهستانی مترادف


لهستانی مترادف اسم فرم

  • براق، درخشش شین، صافی، glossiness، درخشش، روشنایی، لعاب، پوشش.
  • پالایش سبک ظرافت، ظرافت، گریس، کشت، شهر نشینی، کلاس، دستاورد، پایان، فرهنگ، savoir مداخله، حضور، suaveness.

لهستانی مترادف فعل فرم

  • vulgarize, روزهایی, brutalize, debase, coarsen.
  • تصحیح، کامل, کشت, civilize, بهبود, بالا بردن.
  • درخشش برنیش، چرم گاومیش، صاف کردن، لعاب، موم، لاک، furbish، مالش.
لهستانی لینک های مترادف: روزهایی, کشت, بهبود, بالا بردن,

لهستانی مترادف،