مالیدن مترادف


مالیدن مترادف فعل فرم

  • لام کهنه را نم زدن، پوشش گچ، smirch، bedaub، ظروف سرباز یا مسافر، واهمه، سیاه شدن، spatter, چلپ چلوپ، قلم مو.
مالیدن لینک های مترادف: