ماندن مترادف
ماندن مترادف اسم فرم
- اقامت، توقفگاه بین راه، سفر، تعطیلات، تعطیلات، بقیه، توقف.
- تاخیر تعلیق، تاخیر، تاخیر کردند، مهلت، وقفه، شکستن، توقف، وقفه.
ماندن مترادف فعل فرم
- باقی می ماند ادامه باقی بماند، حفظ، استراحت، تسلیم، اقامت، ساکن، زنده، ساکن، رعایت، آویزان در، tarry، صبر کنید، معطل.
- توقف، توقف یخ اخور، قطع، ترک.
- مانع تاخیر، مانع، بررسی، محدود کردن ساقه، مانع، تأخیر، بازداشت، تعویق، چشم پوشیدن از، رفتي، تسلیم، تعلیق.
- گذشته، نگه داشتن تحمل، پایبند باقی بماند، استقامت، باقی می ماند، ایستاده.