مبتذل مترادف


مبتذل مترادف صفت فرم

  • درشت خام، ill-mannered کم فکر، lowbred، boorish، نفت خام، بی مزه، کريه، loudmouthed، بی تدبیر، بی ارزش، gaudy، سست، raffish، tawdry.
  • زبان بومی.
  • زشت و ناپسند، توهین آمیز، off-color، smutty، کثیف، ناپاک، risqué، کثیف، زشت، بد دهن، indelicate، ribald، آبی.
  • محبوب عمومی عادی، روزمره، plebeian، demotic، مشترک، قوم، غیر رسمی، توده، امری عادی، lowbrow.
  • کلیشه hackneyed کليشه اى، مبتذل، مصرف زیاد،، فرسوده پروانه-خورده، خسته، ارتجاعیٍ، سهام، حقایق،، unimaginative، platitudinous، پیش پا افتاده، bromidic.
مبتذل لینک های مترادف: زبان بومی,

مبتذل مترادف،