مرتب مترادف


مرتب مترادف صفت فرم

  • شسته و رفته، منظم، مرتب و منظم shipshape trig، تر و تمیز، خوبی نگه داشته، و مرتب، صنوبر، سیستماتیک.
  • صبرکن، قابل توجهی قابل توجهی، سخاوتمندانه، بزرگ, کافی, خوش تیپ، محترم.

مرتب مترادف فعل فرم

  • قرار دادن حق تعیین ترتیب، neaten، تنظیم حق ترتیب، redd، راست، صنوبر، تمیز، انتخاب کنید تا.
  • پشیمانی و زاری، سرند، غم و اندوه، سوگواری گریستن،، bemoan.
مرتب لینک های مترادف:

مرتب مترادف،