کوتاه مترادف
کوتاه مترادف صفت فرم
- , فوری ناگهانی زودگذر لغزش کوتاه، سریع و آنی، مختصر.
- ، محدود بریده شده، کوتاه قد، کوچک و کم، مختصر، به حداقل.
- مختصر، ستیزه جو، شارپ، uncivil، testy، بی ادب، بی تاب، irascible، cantankerous، quarrelsome.
- ناکافی, خجالتی, عدم, کافی, کمبود, فاقد, عام.
- چند نازل، به وسیلهی، مختصر و مفید، موجز و مختصر.
کوتاه مترادف فعل فرم
- کاهش کاهش، محدود کردن، کاهش abridge، مختصر کردن، متراکم، قرارداد، محدود کردن، retrench، محدود, با تنبلی حرکت کردن، اصلاح، باب، جمع شدن، کاهش.
- کوتاه آلو، تر و تمیز, با تنبلی حرکت کردن حوض، پوست کندن، مختصر کردن، قطع، کلیپ، محدود کردن.