تمیز کردن مترادف،
تمیز کردن مترادف، صفت فرم
- defiled، ماهواره، مبتذل، آلوده، نافرمان.
- underhand prejudiced ناعادلانه، کج.
- ، رنگ آمیزی خال خال و کثیف و شلوغ، کثیف.
- جزئی، نیمه راه، ناهموار، نامنظم.
تمیز کردن مترادف، فعل فرم
- کثیف آلوده، لکه، نقطه خاک، ظروف سرباز یا مسافر، آلوده.