ذوب مترادف،


ذوب مترادف، فعل فرم

  • تشدید، فولاد، سفت، embitter، سخت.
  • جمع آوری، رشد، به نظر می رسد، گرد هم می آیند، با گلوله برف زدن.
  • مسدود کردن سخت تحکیم، دلمه شدن، تنظیم.

ذوب مترادف