شفاف مترادف،


شفاف مترادف، صفت فرم

  • deranged غیر منطقی، مبهم، بی کفایت فازی فکر، اشتباه است.
  • ، گیج کننده نامشخص، تیره، ناخوانا، فازی، مرموز، مبهم است.
  • ظریف، غیر مستقیم، مکار، زیر جلی.
  • مات تیره ابری فیلم رنگ، پوشش داده شده است.
  • پنهان, پیچیده, عمیق.

شفاف مترادف