شکسته مترادف،


شکسته مترادف، صفت فرم

  • بی unbowed شکست ناپذیر، بی باک، مصمم، سرکش.
  • کار، کار، عامل در تعمیر.
  • کل, دست نخورده, بی عیب و نقص, صدا.

شکسته مترادف