برجسته مترادف
برجسته مترادف اسم فرم
- نقطه عطف، حوضه تبدیل نقطه سنگ بنای کیستون برجسته ویژگی بنای معیار تابلو راهنما، مناسبت.
- ویژگی چلیپا، جوهر، کلید نقطه اتکاء، هسته، جاذبه، ضروری، جزئیات، عنصر، واقعیت،.
برجسته مترادف صفت فرم
- ، jutting طرح ریزی، protuberant, overhanging, beetling, protrusive.
- ، قانع کننده اولیه اصلی، رئیس، متعالی مسحور کننده، قاطع، پارامونت، عالی، غالب، غالب، واجب است.
- آشکار قابل توجه قابل توجه قابل مشاهده, برجسته,، علامت آشکار، چشم نواز، قابل توجه و واضح, توجه, تلفظ, تردید, مزاحم, اجتناب ناپذیر.
- بالا برجسته برجسته معروف شناخته شده، برجسته، پیشرو، مشهور،، جشن افتخار مهم نامی قابل توجه، قابل توجه است.
- برجسته اشاره, قابل توجه، معروف شناخته، برجسته، آشکار، قابل توجه، قابل توجه، مزاحم، قابل رویت، خودنمایی، مهم، چشم نواز.
- برجسته.
- برجسته، قابل توجه، اشاره تحسین، نامی مشهور, مشهور، معروف، جشن، distingue، برجسته، فوق العاده، برتر، با وقار، heralded، تحمیل، بزرگ، با شکوه.
- تاکید, برجسته, استرس, ستاره دار, پیشرو.
- تغییرات unsettled ادامه باقی مانده، unconcluded،، معلق موجود ناتمام بازمانده است.
- قابل برجسته، عالی، مهمترین، مشهور، برجسته، آشکار، قابل توجه، توجه، افتخار، محترم, معروف,، شکوه نامی اشاره برنده برترین، برجسته، جشن.
- پر از دست انداز گره دار، ناصاف، gnarled، زگيل پیازی، نقش برجسته.
برجسته مترادف فعل فرم
- تاکید استرس، زیر خط تشدید، پرچم، ویژگی، علامت، شدند، نقطه.