بی اراده کار کردن مترادف


بی اراده کار کردن مترادف اسم فرم

  • توده توده، بانک، شمع، تپه، بسته، توده، تپه، روان.
  • گرايش روند، تنور تن، ورید، خم، تعصب، میل، واردات، حس، قصد، معنی.

بی اراده کار کردن مترادف فعل فرم

  • سرگردان پرسه زدن rove، پر، tramp، کشیدن، traipse، بی هدفی، prowl، peregrinate، perambulate.
  • شمع تا تجمع، همانجا، agglomerate، پشته پشته، جمع، جرم، بانک تا آوری.
  • شناور waft خامه ای, سوار, حمل همراه، خرس، شدند.
بی اراده کار کردن لینک های مترادف: سوار,