بی بضاعت مترادف
بی بضاعت مترادف صفت فرم
- ، فاقد تخلیه, devoid, بالا, استفاده خسته خالی، کمبود خالی، ناکافی، پایین، کوتاه، وعده، خالی.
- فقرزده، مستمندان بد کردن، فقیر، سخت تا معسر؟، جنايي، قدرت، در می خواهند، سنگ بی پول، شکست، شکست، strapped، pauperized، busted.