تجسم مترادف


تجسم مترادف اسم فرم

  • تجسم شخصیت تصویر، نمایندگی، تحقق، تظاهر، بیان، مثال، اختلاط، exemplification.
  • نمایندگی.

تجسم مترادف فعل فرم

  • ترکیب مجسم چهاچوب، تحقق، تأیید، جامعه، ادغام، اثبات، تمرکز، تحکیم، reify.
  • تصور کنید، تصویر تصور در ذهن مجسم، رویای، fantasize، بیرون کشیدن، التماس، ببینید در چشم و ذهن، اختراع، تماس به ذهن.
  • جانبخشی می کنیم نشان دادن، آشکار بیان، نمایشگاه، ایستاده، نمونه مشخص کردن، نماد.
تجسم لینک های مترادف: نمایندگی,