تحریک مترادف
تحریک مترادف اسم فرم
- شور و هیجان.
- محرک، ضربه، طعنه، دره، چالش، اشاره، سیلی، خراش، خشم، شکایت، تعرض، آسیب، توهین، فضايی، ظلم، پرچم قرمز، آخرین نی.
- يک تحریک، تحریک، چالش انگیزه، سوزش، ازار، غضب، اختلال.
تحریک مترادف صفت فرم
- مضطرب.
تحریک مترادف فعل فرم
- exasperate تحریک کردن خشم، irk، تحریک، بنويسيم،، گزنه، رنجانید، توهین، gall، disquiet، مشکل، مغشوش، اذیت کردن، مالش راه نادرست.
- rouse خار، بیدار، تحریک، برانگیختن روح، فعال، بهم زدن، تیز کردن، فول، جرقه، تحریک، بیدار، enkindle، اصرار.
- برگرد تا pep, تقویت انرژی، روح، تحریک، تسریع، سرعت، قدم تا.
- بکشاند، تحریک، بی درنگ، القاء، تشویق، مصرانه، پندشان، کار، بر انگیختن، خار، goad، تخم مرغ، هم بزنید تا، تحریک، مخملی، بیدار، ملتهب.
- تحریک، بیدار، روح، elate، بیرون کشیدن، هم بزنید، بیدار، روشن شدن، تحریک، تحریک، مخملی، سازندهء، آتش، بنويسيم،، فول، تیز کردن، رسوب، باعث.
- ملتهب، ساییدگی، تشدید کند، acerbate، تشدید حساس بدتر تشدید، چرک.