تلنگر مترادف
تلنگر مترادف اسم فرم
- حرکت تند و سریع بازی شیر یا خط، آچار چرخش، تلنگر، قیر، پرتاب، تکان شدید و سخت، حرکت یا کشش ناگهانی، شروع، اهسته تکان دادن.
- رپ پت، سکته مغزی، واکسن، ضربه، پک، کهنه را نم زدن، لمس، با کف دست زدن.
- فیلم.
تلنگر مترادف فعل فرم
- با بیحوصلگی حرف زدن، هیجان زده، رفتن وحشی، دیوانه، احساسات را برانگیختن، حمل، از دست دادن کنترل.
- تلنگر، اعتصاب، شیر، پک، کهنه را نم زدن، رپ، آمار، لمس، حذف، نیزه، حرکت، شروع، جهش، چشمه، نقل، خط تیره، خامه ای.
- حرکت تند و سریع تلنگر بازی شیر یا خط، آچار، پرتاب، چرخش، پرت، قیر، flounce، بازیگران.