خار مترادف


خار مترادف اسم فرم

  • ازار دلخوری، مزاحم، محرک، رنج معضل، صلیب، زهر، لعنت، طاعون.
  • انگیزه انگیزه محرک، تخته شیرجه، انگیزه، تحریک، انگیزه، ضربه، fillip، سیخ، goad.
  • ستون فقرات prickle خاردار، قلم، خار.

خار مترادف صفت فرم

  • دردناک مضطرب، دشوار، جنجال برانگیز، پیچیده گیج کننده، سخت، ticklish، مزاحم، تحریک کننده، unmanageable، ناراحت، تلاش، درد، فرار.

خار مترادف فعل فرم

  • اصرار بر انگیختن، goad، prick مطبوعات، درایو، تحریک، نق نقو، تشویق، پندشان، تحریک، تحریک، rouse، تخم مرغ، بکشاند.
خار لینک های مترادف:

خار مترادف،