درک مترادف
درک مترادف اسم فرم
- ادراک, تحقق, شناخت, جذب, دلهره.
- بینش شهود astuteness، فراست، حساسیت.
- توافق جمع و جور، حل و فصل، مقرون به صرفه، پیمان معامله، توافق، entente، میثاق، تعهد، وعده.
- خنجر.
- درک جذب درک، بصیرت، بصیرت، ادراک، آگاهی، نفوذ، قضاوت، هوش، ادراک، دلیل.
- درک محدوده، درک کن، ادراک، بینش.
- درک، ظرفیت محدوده بصیرت درک طیف، شناخت.
- رسیدن به ادراک و اختیار نگه قطب نما، تصدی، نگه داشتن.
- شفقت همدردی، زیاده روی حساسیت، بشریت، مهربانی، حساسیت به لمس، ترحم، نگرانی، ترحّم، همدلی.
- شناخت درک قدردانی، دانش، درک، آگاهی، آگاهی، تحقق، بصیرت، درک، قضاوت، حس، عقل.
- مشاهده ديدگاه دیدگاه، نظر، برآورد، اعتقاد، مفهوم، ایده، تفسیر، قضاوت.
- چشم انداز, چشم, دیدن, بینایی, بصیرت, تدبیر،، فراست، احساس، تصور، آگاهی, آگاهی.
درک مترادف فعل فرم
- ارزش جایزه، اعتماد به نفس، گنج، توجه تحسین، گرامی، لذت، مزه، رغبت، دوست، حفاری.
- ببینید، دید، تشخیص، ببین، مشاهده، مشاهده، توجه، سازمان دیده بان، نگاه، جاسوسی، نگاهی اجمالی، descry، espy، دستگیری، نقطه، کشف، متوجه، تشخیص، تشخیص، را.
- به دست آوردن پیشبرد رشد، افزایش، افزایش، باد، افزایش، ارتقاء، اوج.
- تأیید تشخیص اعتبار، تشکر می کنم.
- درک درک می دانید، دستگیری، متوجه، تصور، یادگیری، درک، جذب، جذب، هضم، درک عمق، قدردانی، تشخیص، تشخیص.
- درک را مشاهده کنید، درک، درک، شامل در ذهن مجسم، تصور کنید حس.
- درک، درک، قدردانی، درک، تشخیص، دستگیری، تصور.
- ربودن تصاحب ناب، ضبط، چنگ زدن، در حال حمله با چنگال.
- شامل شامل، را در آغوش، شامل، شامل، تجسم.
- گرفتن قلاب نگه دارید، نگه داشتن، کلاچ، حفظ.