دقیق مترادف
دقیق مترادف اسم فرم
- دقت همکاران سبب، صحت، دقت، وفاداری، nicety، definiteness، خصوصیات، سفتی، کمال، وضوح، تعریف.
دقیق مترادف صفت فرم
- punctilious متفکرين سفت و سخت، خیلی دقیق، سخت، سرسخت، سخت، منطبق با موشکافی کردن خاص شیک داد و بیداد کن، hypercritical،، مردیا prim.
- ، سخت دقیق مومن، ارتدوکس، خاص، موشکافی کردن آنها، شیک، خوب، متفکرين، وجدان، ادبی، نزدیک، کلمه، وفادار.
- آخرین شیک èá زحمت کش، punctilious، سخت، دقیق موشکافی کردن، شیک، دقیق، کمال، داد و بیداد کن و متفکرين، خوب.
- استرن، شدید، خشن، سخت، سخت، خواستار، ناگفته، شرکت، دیکتاتوری، سفت و سخت و انعطاف ناپذیر، هیچ و بی معنی.
- باهوش زیرک، هوشمند، حاد، تیز نگرفت، حیله گری، فریبنده، حیله گر، canny، مشتاق، قادر، perspicacious، سریع، باهوشتر دانستن.
- خاص.
- درست راستگو، قابل اثبات واقعی، واقعی، unmistaken، اشتباه، راست، فقط، unerring، علامت در مقصد معتبر مطلق، علمی.
- دقیق درست، کامل، بی عیب حق، وفادار، ادبی، درست است.
- دقیق دقیق دقیق، شسته و رفته، punctilious، متفکرين، ادبی، دقیق، قابل اعتماد.
- دقیق دقیق، صحیح، معين خاص، صریح، متمایز، شسته و رفته، بیان، ارزشهاى، سخت، با دقت اشاره کردن، خوب، صریح، تحت اللفظی است.
- سخت شدید، سخت، خواستار دشوار، سخت، سخت، دشوار، بحرانی، سفت و سخت، unbending، شرکت، بی امان سفت تنگ خشن، انعطاف ناپذیر.
- معين دقيق صریح بیان, ارزشهاى، خاص، سخت مراقب دقیق معین، متمایز.
- مواظب ونماینده هوشیار، محتاط، هشدار، ناظر، نگهبانی، محتاطانه متفکرين، متفکر، زحمت کش، خاص، دقیق، دقیق، دقیق.
دقیق مترادف فعل فرم
- تقاضا اصرار دارند، نیاز به تماس، وادار، گرفتن، تحمیل، فشار، عصاره.