دندانه دار کردن مترادف


دندانه دار کردن مترادف اسم فرم

  • شکاف نقطه گیر، خاردار، دندان، تورم، denticulation.
  • قاب گریتینگ، چارچوب، مشبک، جعبه، داربست، ایستاده، اسکلت، crib.
  • ولگردی و قانونی شکنی, مناسب, کشمکش, عیاشی, طلسم, دوره, کشش موقت.

دندانه دار کردن مترادف فعل فرم

  • در دکل، محل، آرایه، ترتیب دور، استقرار، مارشال، گروه، سفارش.
  • عذاب فشار، آزار و اذیت، زور شکنجه، درد، پریشان، مجازات، ستم، سعی کنید.
دندانه دار کردن لینک های مترادف: ولگردی و قانونی شکنی, مناسب, عیاشی, طلسم, دوره,

دندانه دار کردن مترادف،