دید مترادف
دید مترادف اسم فرم
- عینک تصویر صحنه, تصویر, چشم انداز، نشان می دهد، ویندوز ویستا.
- قانون اقدام رویداد، دستاورد، عملکرد، شاهکار، ژست، بهره برداری، دستاورد، حرکت، سکته مغزی، عمل انجام شده، کار، عملیات.
- نگاه اجمالی نگاه، نگاه، مشاهده، تصور موشکافی یکپارچه، خیره، زل زل نگاه کردن.
- چشم انداز، بینایی، ادراک، دیدن چشم.
دید مترادف فعل فرم
- espy تشخیص، را ببین، تشخیص، descry، گرفتن دید، درک، دیدن، تشخیص، مشاهده، کن.
- فیلتر، filtrate، چکاندن، لای، صافی، seethe، تند، ریپل، gurgle، جوشیدن، تقطیر، فشار، الک کردن، جدا، صفحه نمایش، سیتا، روشن، تصحیح، پاک کردن.