رونق مترادف


رونق مترادف اسم فرم

  • تیر اهن یا الوار قطب نوار، پرتو، بازو، شفت، چوب، اندام، اهرم.
  • رشد پیش افزایش، شکوفایی، ترقی، حرکت صعودی، گسترش، افزایش، پرش، جهش، افزایش.
  • غرش رعد، سر و صدا تصادف، زدن، انفجار طنین, انفجار, شات, cannonade.

رونق مترادف فعل فرم

  • رشد شکوفا رستگار، موفق، رشد، افزایش، افزایش، پیشبرد، تقویت، تشدید، تورم، کوه، موم، افزایش، هرم.
  • رشد شکوفا موفق، burgeon، شکوفه، به دست آوردن، موم، فربه، پیشبرد، رونق، جلو افتادن، آن را.
  • غرش رعد سر و صدا، رول، تصادف، زدن، انفجار، کرک، resound، منفجر، طنین انداز، منفجر.
رونق لینک های مترادف: انفجار, شات,

رونق مترادف،