ریز ریز کردن مترادف
ریز ریز کردن مترادف اسم فرم
- ضربت سخت زدن، ضربه، thwack، پانچ، کرک uppercut با تصادم ایجاد صدا رپ کش رفتن نفوذ کاف ضربت با مشت جوراب, مجسمه نیم تنه.
ریز ریز کردن مترادف فعل فرم
- بتراشیم برش، هک، کلیپ سقوط کرد، تعداد، gash، با تنبلی حرکت کردن، برشی، بریده بریده، محصول، گوشت چرخ کرده, هش، تاس.