ساده مترادف


ساده مترادف اسم فرم

  • قربانی طفل شیرخوار، زود پتسی، گال، کبوتر، علامت گذاری آسان، نرم لمسی، پسر ضعیف وزن نما، pushover، schlemiel، تکه بزرگ، احمق، عروسک خیمه شب بازی، گرینهرن،.

ساده مترادف صفت فرم

  • simpleminded.
  • unadorned دشت شدید شسته و رفته، طبیعی، یدکی، کلاسیک.
  • unadorned، مهار، شدید، وسرد، صرفه، لاغر، undisguised، unornamented.
  • آسان فهم ساده، روشن، بدون عارضه، بی تردید، شفاف، آشکار، شفاف.
  • آسان، ساده خفیف گردیده، ناچيزى، بدون عارضه، نور.
  • ثبت روشن قابل فهم آشکار تردید، شفاف، اختراع، آشکار، قابل مشاهده و شفاف.
  • خودمانی وصمیمانه, ill-favored, غیرجذاب، بیمار به دنبال, زشت, unprepossessing, gawky.
  • صادقانه، صادقانه صادقانه، راست، فرانک، بی پرده، باز، راستگو، صریح، صریح، مستقیم، plainspoken، ingenuous.
  • صرف طاس برهنه، مطلق، مطلق، کامل، برهنه، خالص، العربي.
  • عادی، فروتن، صوفيه،، بی ادعا، مشترک، بی تزویر، بی تکلف، پایین به زمین، پایه.
  • مشترک ساده، فروتن، متواضع، بی پیرایه صوفيه،, پایین به زمین، دل، جامد، بی ادعا.
  • واحد واحد، undivided, کل, یکی, فرم, انتگرال, یکپارچه.

ساده مترادف فعل فرم

  • فوت و فن تقلب، یازند ریشخند، احمق، فریب, فریب, فریب، hoax، victimize، قرار داده، میگذارند.
ساده لینک های مترادف: زشت, کل, یکی, انتگرال, یکپارچه, فریب,

ساده مترادف،