سفید مترادف
سفید مترادف صفت فرم
- بی گناه, خالص, معصوم, پاکدامن, پاک،، unblemished، unstained، بی عیب, تمیز.
- داغ.
- سفید.
- نقره ای, خاکستری, سفید گور grizzled رقابت سرد rimed، پوشیده از برف, برف ناپدید شد.
- نور، بی رنگ، pallid، رنگ پریده، ashen، سفید، گچی، عاج، شیری، marmoreal.
سفید مترادف فعل فرم
- سفید کردن.