طرح مترادف


طرح مترادف اسم فرم

  • ««اویزان بودن، eave فرمت، jut، برآمدگی ابرو، برجستگی، لبه، طوفان یا گرداب شدید، تورم، ضربت، دستگیره، ورم، طاق قوس.
  • ««رئوس مطالب, خلاصه طرح، توضیحات کوتاه، اختصار، بند، اسکلت، توجه داشته باشید.
  • برنامه طراحی طرح طرح سیستم نمودار سناریوی اسکریپت ترتیب پیشنهاد روش, راه, فرایند روش لقاح، ارکستراسیون.
  • تصویر.
  • توطئه، طرح، طرح، فتنه، طراحی، machination، تبانی، راکت، طرح.
  • خلاصه.
  • دستگاه زیادی بسته، منطقه، پچ، نقشه کشی، زمینه، هکتار، زمین، املاک.
  • روایت موضوع داستان، موضوع، سناریو، عمل، طرح، خلاصه، précis.
  • طراحی پیش نویس، نقاشی، کاریکاتور، طرح مشخصات، طرح.
  • طرح طراحی، طرح، طرح دفترچه، طرح، راه اندازی، طرح، طرح، نمودار، پیش نویس، پیشنهاد، پروژه، مفهوم.
  • طرح مى دهم كه تدبير استراتژی، فتنه، machination، توطئه، تبادل نظر، تدبیر.
  • طرح، برنامه، پروژه، طراحی، طرح، سیستم، چارچوب، دستگاه.
  • پیش بینی extrapolation، برآورد، برآورد، مقدّرات تقریب، حدس، بروشور، پیش بینی، ارزیابی، ارزیابی، محاسبات، فرضی، guesstimate.

طرح مترادف فعل فرم

  • contrive ابداع، طراحی، طرح، طرح سازماندهی، طرح، اختراع، طرح، ترتیب، itemize، اختراع کردن، هماهنگ و موزون، stage-manage.
  • توطئه فتنه، طرح دسیسه، برنامه ریزی، تخم، cabal، اختراع کردن، مهندس، مانور، connive.
  • طرح توطئه collude، اختراع کردن، هچ، contrive، فتنه، کوک کردن، برنامه ریزی، دسیسه.
  • قرعه کشی پیش نویس طرح، افز ا ر، خشن، بلوک کردن، ردیابی، مجسم، طراحی، تصویر، نمایندگی، limn.
  • قصد پیشنهاد تامل، هدف، هدف، تصور، در ذهن مجسم، پروژه، در نظر گرفتن، پیش بینی.
  • نقشه نمودار همّت، پیش نویس، قرعه کشی، طرح، نمودار، طرح.
طرح لینک های مترادف: راه, تصویر, خلاصه,

طرح مترادف،