طعم مترادف


طعم مترادف اسم فرم

  • جنبه نوع مشخصه، جوهر، طبیعت، صفت، ویژگی، کنار گذاشتن، نام تجاری، بازیگران، تمبر، کیفیت، اموال، ویژگی، با صدا غذا خوردن.
  • طعم و مزه مزه مزه تنگ، طعم، چاشنی، ادویه، عصاره، روح، شربت، توری.
  • عطر و طعم، مزه، عطر، tastiness، جوهر، تنگ، رغبت، با صدا غذا خوردن، sapor، sapidity.
  • علاقه و میل، قدردانی اولویت، تمایل میل شدید، خم، ضعف، تکیه، کشت، کام، استعداد.
  • نمونه, بیت, جرعه, کم، افت، لقمه لقمه چیز عالی نیش بلع نم نم خرده تکه، قاشق مربا خوری.

طعم مترادف فعل فرم

  • تجربه احساس متحمل، تحمل، را، درک، درک، حس، شریک شدن از، در شرکت، می دانم.
  • دوست داشتن، لذت بردن از.
  • فصل ادویه، نمک، تشخیص، توصیف رسوخ کردن، بر انگیختن، القای، آغشته به پاک کننده، معطر، خمیر مایه، اثر خفیفی از رنگ، رنگ، شربت.
طعم لینک های مترادف: نمونه, بیت,