ظروف سرباز یا مسافر مترادف
ظروف سرباز یا مسافر مترادف اسم فرم
- خدمت, plateful, دسته, غذا, ظرف.
- سردرگمی اختلال درهم و برهمی, dishevelment, untidiness, بستر, درهم و برهم کردن، dirtiness، شامل مجموعهای گسترده، تکان.
- معضل ترجمهناپذيري مخمصه، مخمصه، مشکل، درهم و برهم کردن، ترشی، تعمیر، کتری از ماهی.
ظروف سرباز یا مسافر مترادف فعل فرم
- befoul ظروف سرباز یا مسافر، muss، کثیف، disarrange درهم و برهم کردن، لام، smirch، آسیب، بستر، آلوده.
- bungle, botch, درهم و برهم کردن، لکه دار کردن، پیچ، شکست, flunk, louse.
- میکشید تا.