عبور مترادف


عبور مترادف اسم فرم

  • اجازه، مجوز گذرنامه مجوز، حکم، مجوز، ترک، تحریم، رضایت، کمک هزینه، safe-conduct.
  • دردسر, بدبختی محاکمه مصیبت، بدبختی، بار، مشکل، زجر، رنج، فاجعه، سختی، woe رنج، غم و اندوه است.
  • رانش lunge feint، نوسان، واکسن، حرکت، دفع کردن حمله حریف.
  • راه، مسیر، دنباله، کانال، راهرو گذشت دوره، لین، عروق، نروز، تنگه، الموت، defile، گردنه، تنگه، شکاف، فاصله، شکستن، نقض، باز، دسترسی.
  • صلیب عیسی، رود، رود مقدس.
  • مرگ.
  • وضعیت بیماری، دولت، موقعیت، نقطه عطف، نقطه روشن گرفتاری های زیادی مقطع خرج کردن ترشی بحران، مخمصه، اورژانس عطف، exigency.
  • پاساژ جنبش، دوره حمل و نقل، پیشبرد، پیشرفت، پیشرفت.

عبور مترادف صفت فرم

  • بر خلاف, مخالف,، مخالف عوارض جانبی، نامطلوب مخالف متناقض، ضد، برخودارند،، معکوس بازدارندگي.
  • پرخاشگر، peevish، ستیزه جو، waspish، crabbed، پیچیده، بد خو، churlish، sulky، cantankerous، sullen، شاکی، snappish، fretful، مودی، testy.
  • گذرا و زودگذر، کوتاه، زندگی گذرا موقت fading، بی ثبات، لغزش، زودگذر، محو، کوتاه، کوتاه است.

عبور مترادف فعل فرم

  • اصلاح نژاد، hybridize، mongrelize، پیوند زدن، مخلوط، ترکیب، cross-fertilize، cross-pollinate.
  • برو برو جلو، حرکت، جلوتر از پشت سر بگذارید, پیشی، فاصله، outdistance، شکست دادن، پیشی بگیرد، تجاوز، ادامه، پیشرفت، سفر.
  • بی اعتنایی چشم پوشی چشم پوشی، غفلت، حذف، خفیف، جست و خیز، هنوز.
  • تصویب تایید اعتبار، تحریم، اجازه، تایید، گواهی، تصویب، از طریق قرار داده، تصویب دهند، قانونگذاری.
  • تقاطع crisscross، توری هم بافتن، intertwist، interweave، اینترلینک، اغوش گرفتن، پیچ، بافتن، پروازش.
  • صرف پر، در حالی که دور اشغال، مصرف، صرف، استخدام، قرار داده، سرب، اختصاص.
  • مخالفت با خنثی کردن، درمانده، گیج یا گمراه کردن تناقض، فویل، انکار، مقاومت، مانع، بررسی، جلوگیری از، تداخل، مقابله با.
  • واجد شرایط برآورده، کامل، عبور muster، انجام توسط گرفتن، پایان، برای رسیدن، فارغ التحصیل.
  • پایان پایان، بستن، بس منقضی، ناپدید می شوند، حرفهای، افول، سپری، حل، ذوب، ebb، خرد شدن، محو، تبخیر، نزول.
  • گذشتن از تصویب بیش از، فورد، برش در سراسر روگذر، رفتن در سراسر، طبقه، بیش از سفر، حمل و نقل.
  • گذشتن از گسترش، صلیب، پوشش بیش از سفر، فورد، دور زدن، نفوذ، نفوذ.
عبور لینک های مترادف: دردسر, مرگ, بر خلاف,

عبور مترادف،