عرق مترادف
عرق مترادف اسم فرم
- تعریق، رطوبت، آب، رطوبت، دفع، ترشح.
- پریشانی، نگرانی، اضطراب، نگرانی، تحریک، فشار، استرس، دلهره، uneasiness، قوس fretfulness، عصبانیت، بی حوصلگی، وحشت، edginess، وحشت، فانک، فلپ.
عرق مترادف فعل فرم
- drudge toil برده، خرد کردن، گراب، مبارزه، تلاش، فشار، صدای پا، پلاگین دور، گول زدن، کار، کار، moil.
- خیس، دفع، بیرون آمدن، مرطوب.
- نگران, اخم، ساییدگی، سر و صدا, تاس کباب, رنج می برند.