غلغله مترادف
غلغله مترادف اسم فرم
- عجله شلوغی جنجال، داد و بیداد، بهم، تلاطم، سردرگمی، هیاهو، تحریک، گردباد.
- محاکمه.
- چرخش، چرخیدن، چرخش، gyration، انقلاب، چرخش، wheeling، کویل، رول، ادی، چرخاندن، گرداب، pirouette.
غلغله مترادف فعل فرم
- چرخش purl، چرخش، آچار eddy، gyre، مارپیچ، پیچ حلقه، چرخند، چرخش، روشن، چرخ، gyrate.