فاسد مترادف


فاسد مترادف صفت فرم

  • ترش خراب شده noisome، کپک، fusty، بدبو متعفن، 209،، putrescent، متعفن، رتبه، فاسد، آلوده.
  • تغییر نشان تقلبی اند، تحریف، bowdlerized، جعل، کوشیدیم، تغییر، انحرافی.
  • ستمکار بد گناه شیطانی, غیر اخلاقی, جنایی, شیطانی, مورد تاخت وتاز معیوب، بدنام، بدبختى آفرين، نفرت، شیطانی، بی رحمانه، غیرانسانی، غیرانسانی، miscreant.
  • غیر اخلاقی فاسد شدن، debased، گناه، پایه ستمکار، منحرف، معیوب، بد، iniquitous، منحط، ندارند، نافرمان، reprobate، wanton، نافرمانان, کاهش یافته است.
  • غیرقابل اعتماد نامطمئن، بی پروا متقلب، کج، تقلبی، فاسد، پایه, ضعیف, ناسالم خود ناپایدار پشتیبانی نشده، insubstantial.
  • متقلب بیشرمی اصولی، بی پروا، رشوه، غیرقابل اعتماد، knavish، bribable، ادبیات، تقلبی، کج، سایه، فاسد.
  • پوسیده تجزیه، فاسد، متعفن، ناپاک آلوده، مرتبه، مبتذل، فاسد، ترش، بالا، 209،، بد بو، آلوده.

فاسد مترادف فعل فرم

  • جلب کردن، فریب، suborn، سراسرجهان، deprave، debase، debauch، vitiate، منحرف، رسوايى، ادبیاتی، فریب، سوء استفاده، debase، لکه دار کردن، گردنه، آلوده.
فاسد لینک های مترادف: غیر اخلاقی, جنایی, شیطانی, ضعیف,

فاسد مترادف،