فروتن مترادف


فروتن مترادف صفت فرم

  • احترام, خجالتی, biddable, ساده, مطیع.
  • حوصله متواضع، self-effacing، تسلیم شده lowborn، بی تکلف، unpretending، مبهم، ناچیز است.
  • خجالتی، diffident، بازنشستگی، self-effacing، bashful، متواضع، کاهش گوسفندوار abashed محفوظ است، حفظ.

فروتن مترادف فعل فرم

  • خوار abase، mortify، کاهش رفتار کردن، debase، شرم، له، abash، تنزل، قرار دهید.
فروتن لینک های مترادف: احترام, خجالتی, ساده, مطیع,

فروتن مترادف،