فشار مترادف
فشار مترادف اسم فرم
- آسیب دیدگی رگ به رگ شدن آچار، گرفتگی عضلات، کريک.
- اجبار اجبار، محدودیت تعهد، تقاضا، فشار، فشار، فشار، آزار، ضرورت.
- انرژی درایو، جاه طلبی، تعيين پویایی، ضربه محکم و ناگهانی، حرکت، پرخاشگری، purposefulness، انرژی و زنده دلی، قدرت، بلند شدن.
- بحران، مشکل، تنگه، جم، خرج کردن، اندام، اورژانس، مخمصه، بحران، ظروف سرباز یا مسافر، روز بارانی.
- تن سبک شیوه، بار، هوا، ورید، دایره زنگی، تنور، بازیگران، توجه داشته باشید، لهجه.
- رانش، تکان خوردن، shove، فشار، نیروی محرکه، ضربه، impulsion، اشاره به بر انگیختن بهم زدن پانچ، باعث شروع.
- سهام استخراج، اصل و نسب نسب، تبار، خانواده، فرزند، شجره نامه، نژاد، گونه، گونه، نژاد.
- فشار استرس بار، تنش، زور، تلاش، مطبوعات، مبارزه، اعمال.
- فشار دادن، خرد کردن، هل دادن، فشردن، فشرده، جوانه، وزن.
- فشار, فشرده سازی, وزن, انقباض, ادراک و خرد کردن، محکم کردن.
- کشیدن تقلا کششی، تنش، tautness، تنگی.
- گرايش منش، کیفیت خط، ردیابی، تمایل، طبیعت، شخصیت، صفت.
فشار مترادف صفت فرم
- مهاجم مشاغل importunate، پرقدرت، فوتی و فوری، فشرده، پرقدرت، پویا، شدید، سرکوبگر، فروش سخت.
فشار مترادف فعل فرم
- sprain جلو ورنچس، پیچ، زخمی.
- آغوش در آغوش کلاچ، بستر راحت غنودن، مطبوعات، قلاب، نگه، enfold.
- اعمال مبارزه تلاش، کار، toil، درایو، مالیات، کار، overexert، دندانه دار کردن، نیروی.
- ترویج مدافع مشتری جلب کردن، انتشار، توصیه، افزایش، تبلیغات، eulogize، extol، جلال، پف دار، پلاگین.
- جلو، قرعه کشی، کشش، سفت، زمان.
- فشار فشرده گرفتن، خرج کردن، سفت، constrict، سرمازدگی، له، جمع و جور، بسته، جمعیت.
- مبالغه کشش overwork، بیش از حد، منحرف، سوء استفاده، گزافه گویی، بزرگ، زینت دادن، استادانه درست شده.
- وادار یکدیگر، کنیم،، متقاعد کردن، نیروی، تحمل بر، پیچ و تاب و یک بازو، فشار درایو هم محور، نفوذ.
- پرتاب زانو jostle، سوق، مطبوعات، درایو، اشاره، زور، محوری، تمرین، فشار با نوک انگشت، رم، لب به لب، بر انگیختن، جم، فشار.