قانون مترادف
قانون مترادف اسم فرم
- حاکم، اندازه قانون منشور عمل قانون تصویب, قانون اساسی.
- دید اقدام انجام شاهکار دستاورد دستاورد بهره برداری عملکرد، اعدام است.
- دیرینه، تصویب، تدوین، دولت، استقرار، مقررات.
- روش روش البته، اکشن، الگوی، عادت، سفارشی،, عمل, رژیم.
- فرمان فرمان، تصویب اساسنامه، قانون، قانون، اندازه گیری، سفارش، فرمان، بیل، دستور، حکم.
- قانون فرمان مقررات، prescript، قانون، فرمان، قانون، فرمان، قانون، آئين.
- قدرت اقتدار، کنترل، سلطه، فرمان حاکمیت، برتری، صلاحیت، رهبری، مدیریت، جهت، نوسان، سلطنت، دولت.
- مطرح استقرار imposture، نگرش، موضع، عملکرد، put-on، affectation، نفاق، ايران، ادعا، جلو، ماسک.
- مقررات، آموزش، بخشنامه، حاکم، جهت، حکم، دیکته، شارژ، حکم، کد، پند، حکم، فرمان، فرمان، دستور، ماکسیم، شعار، دگم، قانون، اساسنامه، اندازه گیری، گزاره، تصویب، کانن.
قانون مترادف فعل فرم
- جعل انجام بازی، تصویب، تقلید، mime، نمایندگی، تصویر، جانبخشی می کنیم، مشخص.
- حاکم بر فرمان تسلط بر، کنترل، نظارت، مستقیم، مدیریت، سر، سرب، بیش از ریاست، سلطنت.
- نفوذ تاثیر حرکت، اعلان، القاء، متقاعد، دور، در نوسان بودن، تصمیم گیری، تعیین.
- وانمود کردن تظاهر بیا، رفتار، شبیه سازی، تقلبی، dissimulate، باور، comport خود، خود را انجام.