قفس مترادف
قفس مترادف اسم فرم
- زندان.
- سینه جعبه قفل، صندوق، پیشخدمت، بن، جعبه، تنه، کمد، عمليّات.
- قلم, قفس, سبک, ساحل, ریختن, لانه.
- محوطه قفس، قلم، سلول، میو برابر، جعبه، سلولی، پوند، دام، pinfold.
- محوطه، قلم، قفس، confine، برابر، پوند، قفس، ترکیب paddock.
قفس مترادف فعل فرم
- محدود خفه شو حصار، قلم، نگه داشتن، قفس، توقیف می کردند، زندان، زندانی، محدود، قفل کردن، سردسته.
- محدود زندانی در بسته، جعبه، دام، cloister، mew، نگه داشتن، نگه داشتن، جلوگیری، سجاف، حصار.