لمس می کنی مترادف


لمس می کنی مترادف اسم فرم

  • احساس, taction, tactility, قابل احساس و لمس.
  • احساس، بافت، کیفیت، شخصیت، طبیعت، ملک، احساس، ویژگی.
  • استعداد حساسیت روش، سبک، شیوه ای، کیفیت، قدردانی، درک، علامت.
  • دست زدن به, تماس, دستکاری, تاثیر, impingement، ارتباطات، مقطع، ارتباط، فشار.
  • ردیابی خط تیره اشاره، سایه، نفس، soupçon، خراب، قطره، بوی، نقطه نقطه.

لمس می کنی مترادف فعل فرم

  • احساس رسیدگی تماس، انگشت، palpate، پنجه، پروب، ماساژ، مالش، مطبوعات، دستمالی.
  • تاثیر حرکت تحت تاثیر قرار دادن, نفوذ, در نوسان بودن، اعتصاب، الهام بخش، هیجان، هم بزنید، ذوب.
  • درباره, مرز در، متصل شدن به رسیدن عضویت تماس با همسایه، دیدار با.
  • شیر ضربه، اعتصاب، impinge، نگاه چراندن، رپ، پت، سیلی، نوک.
  • نگرانی علاقه، مربوط به تحت تاثیر قرار, مربوط به, خرس در، اعمال، باید با انجام.
لمس می کنی لینک های مترادف: احساس, تماس, دستکاری, تاثیر, نفوذ, درباره,

لمس می کنی مترادف،